در خیابان قدم میزدم...
یاد روزهایی که با تو بودم مثل تبری بود که در قبلم فرو میکردند...
دلم میخواست میدانستم کجایی , چجور زندگی داری...
چرا بدون خداحافظی گذاشتی رفتی؟
کاش میتونستم پیدات کنم و این سئوالو ازت بپرسم
در افکار خود بود که هنگام رد شدن از خیابان با ماشینی تصادف کردم ودیگر هیچ نفهمیدم
وقتی چشمهایم را باز کردم در بیمارستان بودم و درد شدیدی داشتم.
چند لحظه گذشت و خانمی جوان با لبخندی بر صورتش به من نزدیک شد.
او گفت:خیلی شانس آوردی!
من متعجب از حرف او...فهمید هنوز هیچی نفهمیدم گفت:تو قلبتو عمل کردی.انگاری قلبت مشکل داشته و باید زودتر از اینا عمل میکردی.آره؟؟!حالا با این تصادفی که کردی باید حتما عمل میکرن قلبتو!
من هنوز هم متوجه نشده بودم اون زن درباره ی چی صحبت میکند...من مشکل قلبی داشتم و نمیدانستم؟؟؟
همین طور که توی فکر بودم متوجه شدم آن خانم داره از اتاق خارج میشه.صداش زدم...خانم پرستار؟؟؟
برگشت و به من نگاه کرد.بعد از چند لحظه ازش تشکر کردم.ا گفت:لازم نیست از من تشکر باید از کسی تشکر کنی که قبلشو به تو داده!!!
من هنوز باورم نمیشد میخواستم از پرستار بپرسم آن فرد چه کسی است ولی پرستار رفته بود
مدتی گذشت و من از بیمارستان مرخص شدم خیلی دلم میخواست بدونم چه کسی قلبش را به من داده!!
هر چه قدر به دکترم التماس کردم بگوید ولی گفت خانواده ی طرف ازم خواستن تا به شما نگویم!
سالها گذشت و هنوز که هنوز دلم میخواهد بدانم چه کسی زندگی دوباره ای به من بخشید...
نظرات شما عزیزان:
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
MY LOVE و
آدرس
youandi.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.